رمان پاک کن ها که در سال 1953 به چاپ رسید،نخستین اثر رب-گری یه و معرف رمان نو به شمار می رود.ماجرا از این قرار است که در یکی از سالهای پس از جنگ که معلوم نیست چه سالی است در شهری ساحلی در شمال فرانسه، یکی از اعضای سازمانی سیاسی و مخالف دولت، به نام گاریناتی، میکوشد دانیل دوپون، استاد رشته اقتصاد ملی را به قتل برساند. این سوءقصد در ویلای دوپون، که تنها خود او و خدمتکارش در آن زندگی میکنند، رخ میدهد. با این حال، سوء قصد ناموفق از کار درمیآید؛ زیرا گاریناتی به دستورهای دقیق یکی از روسای خود، به نام بوناونتورا، که گروه او دست به عملیاتی با هدف ارعاب شخصیتها زده است، با دقت لازم عمل نکرده است: گلولهای که تبهکار فراری شلیک میکند، تنها زخمی سطحی بر بازوی دوپون ایجاد میکند. دوپون دستور میدهد او را به کلینیک یکی از دوستان پزشکش ببرند و در مطبوعات نیز خبری در مورد قتل وی چاپ کنند. این قتل نافرجام، نهمین قتل از مجموعه حملاتی است که علیه شخصیتهای متنفذ در محافل صنعتی، و نیز آنانی که دارای کارکردهای مهم اقتصادی – سیاسی هستند، صورت میگیرد. بنا به دستور وزیر کشور، تحقیقات ادارات پلیس محلی، که آغاز شده است، متوقف میشود. همان شب یک مأمور ویژه ضد جاسوسی،به نام والاس،که برای رسیدگی به این ماجرا اعزام شده است، وارد شهر میشود. او در کافهای درست در نزدیکی محل جنایت اتاقی اجاره میکند. صبح روز بعد، بدون آنکه از اقدام گمراهکننده دوپون خبر داشته باشد، تحقیقاتش را آغاز میکند. او در ابتدای کار، پس از آنکه در مسیری طولانی و اشتباه در شهری با ساختمانسازیهای آشفته و کانالهایی بیشمار با پلهای متحرک گم میشود، به مقر پلیس میرسد. در اینجا کمیسر لوران، که گوش به فرمان مقام بالاتر از خود است، میکوشد او را متقاعد سازد که ارتباطی بین این قتلها با یکدیگر وجود ندارد. در این بین دوپون در کلینیکی که در آن بستری است، یکی از نزدیکان خود را ، که تاجری است به نام مارشا، ملاقات میکند و از او میخواهد پوشهای حاوی چند سند و مدرک را، که در ویلایش جا مانده است،برایش بیاورد، زیرا قصد دارد بدون جلب توجه به سفر رود. اما مارشا به دلایل گوناگون میپندارد که وی قربانی بعدی سازمان خواهد بود و بدین سبب، در مدتی که به ظهر مانده است، به مقر پلیس میرود تا بدون آشکار ساختن راز دوپون، از پلیس کمک و حمایت بخواهد. بوناونتورا، که فریب خبر چاپشده در روزنامه را خورده است، گاریناتی را به خاطر آنکه کارش را با تأخیر انجام داده است، سرزنش میکند و به او دستور میدهد مراقب والاس باشد. والاس، با سرسختی لجوجانهای، کار تحقیق را دنبال میکند و برحسب تصادف با همسر فرد به اصطلاح مقتول، که چند سالی است جدا از شوهرش زندگی میکند، آشنا میشود. والاس در یکی از ادارت پست به خاطر اشتباهی از طرف مقابل، به نامهای دست مییابد که حاوی خبری رمزی از سوی بوناونتورا است. بوناونتورا در این نامه به برکناری گاریناتی بیعرضه اشاره دارد و مأموریت جدیدی را به او اعلام میکند. از سویی دیگر، والاس توسط نامهای از سوی شخصی ناشناس دعوت میشود که شب به خانه دوپون برود. در همان هنگام نیز مارشا که سخت ترسیده است، به سفری با مقصدی نامعلوم میرود. والاس در زمان مقرر در ویلای دوپون به کمین مینشیند، به این امید که قاتل را به چنگ آورد؛ اما در آنجا به دوپون مسلح برمیخورد که به دلیل بیفکری مارشا ناگزیر شده است شخصا به دنبال اسناد و مدارک ضروری خود بیاید. والاس نیز به اشتباه و در دفاع از خود، درست بیست و چهار ساعت پس از قتل ظاهری دوپون، او را میکشد.