شخصیت اصلی داستان دختری شیرازی به نام سرمه راد است که برای تکمیل پایان نامه خود به تهران سفر می کند. او پس از ورود به تهران با زنی که دچار اختلالات روانی است آشنا می شود، زنی که هیچ کس را به جز پسر ارشد خود شاهان نمی شناسد. هیچ یک از پزشکان تاکنون نتوانستند او را مداوا کنند. اما حضور سرمه که کارآموز رشته روانشناسی است در کنار زن و دیدار آن دو با یکدیگر باعث بروز علائمی هیجانی از سوی زن می شود. اتفاقات و ماجراهایی در یک خانه متروکه قدیمی به وقوع پیوسته و… در بخشی از کتاب آمده است: " -نه میارم چون خوشم نمیاد برادرم جز خونه، شب رو جایی صبح کنه! نه میارم چون برام مهمی! نه میارم چون نمی خوام مثل پسر شمس بشی! نه میارم چون تو این بیست و چهار سال بابات بودم نه داداشت، الان هم نمی خوام بچه م با بچگی کردن خودش رو بدبخت کنه! نه میارم چون دور تا دورت رو دیوار کشیدم تا نبینی کثافت دنیایی رو که خودم دیدم! نه میارم چون نمی خوام بلاهایی که سر دیگرون اومد و به چشم دیدم، سر تو هم بیاد؛ شاهیار نه میارم چون از وقتی یادمه مسئولیت زندگیمون با رفتن بابا افتاد گردن من، وقتی بچه ها تو فکر بازی بودن، من داشتم فکر می کردم چطور مرد زندگی تو و مامان باشم و نمی ذارم الان که داری به ثمر می شینی گند بزنی به همه چی! قبول، تو بزرگی، تو عاقلی و منم همیشه بهت افتخار کردم؛ ولی دلیل نمی شه ولت کنم به امون خدا، الان هم برو خونه شون که تنها نباشه؛ ولی شب قبل دوازده خونه ای؛ شاهیار کمی تند رفته بود و این حق شاهانی که این قدر زحمتش را کشیده بود، نبود؛ پس آهی از ته دل کشید و زمزمه کرد: -می دونم دوسم داری؛ ولی رفتارات دیگه داره وسواسی میشه داداش! به خدا من بچه نیستم، انقدر غیر منطقی نباش! شاهان از پشت میز بلند شد و مقابل شاهیار ایستاد، او هم به احترام برادرش از جا بلند شد." کتاب شیپور فرشته (2جلدی): اثر ملیکا کمانی است و توسط انتشارات آراسبان به چاپ رسیده است.