در سادهترین تعریف، تاریخ را «حافظۀ ملتها» نامیدهاند. در این تعریف بسیار کوتاه واقعیتهای زیادی نهفته است؛ ما سازندۀ تاریخیم و خود نیز محصول تاریخ جامعۀ خویشیم. جامعهشناسی بهعنوان نوعی بینش، تحت تأثیر اندیشهها و افکار گوناگونی است و بهجرأت میتوان گفت فلسفه و تاریخ، اهمیتی اساسی در تفکر جامعهشناسی داشتهاند. انسان در طول زمان با باورهای گذشتگان خود زندگی کرده است؛ آنگونه که آگوست کنت اعتقاد داشت، این رفتگاناند که بر زندهها حکومت میکنند؛ هایدگر نیز این مفهوم را بهگونهای دیگر تعریف میکند که ما درون فضایی واقع شدهایم که میتوان آن را حاصل تفکرات و اندیشههای پیشینیان دانست؛ مفهومیکه بعدها فوکو از آن با عنوان اپیستمه یاد کرد؛ هر دو مقولۀ تبارشناسی و دیرینهشناسی او متأثر از نگرش تاریخی او به پدیدههای موجود اجتماعی بود. اما این سوال همواره مطرح بوده است که آیا ما در درون تاریخی که ساخته شده تنها تابع ساختارهاییم یا عاملیت انسان نیز در آن تأثیر دارد؟ این پاسخ که انسانها تاریخ را میسازند، اما نه آنگونه که خود مایلاند، بهترین پاسخ به این پرسش کلیدی در جامعهشناسی است. در پژوهشهای جامعهشناسی نیز بهطور معمول از روش تاریخی بهعنوان یک روش علمی یاد میشود که با تاریخنگاری کاملا متفاوت است. درحالی که در تاریخنگاری سعی بر این است که حاکمان زمان تمجید شوند و اغلب با توصیف شرایط، تنها به شناختی سطحی بسنده میشود، در روش تاریخی، محقق به اعماق یک واقعۀ مهم تاریخی مینگرد و آن را درون اسناد و شواهد جستوجو میکند. روش تاریخی ممکن است حالت طولی یا عرضی داشته باشد. در روش طولی، یک جامعه در طول زمان یا دورههای خاص بررسی و کاوش شده و تفاوتها و شباهتهای آن مطالعه میشود و در روش عرضی دو یا چند جامعه در زمانی واحد با هم مقایسه میشوند.