خدا را با علی میگذاریم و خود سراپا چشم و گوشیم تا چه گوید و چه شنود و چه بیند و این دو عاشق و معشوق و دو عابد و معبود و دو حبیب و محبوب و دو جاذب و مجذوب، در پرتو یک شرارهی عشق راستین چه ارمغانی به انسانیت دهند و در زیر آبشار رحمت بیکرانی که از اوج وحدت ربّانی بر جان پاک زبدهترین آفریدهی آفریدگار سرازیر میشود، چه تراوشی بهرهی ما شود و چه قطرهایی بر جان تفتیدهمان فروافتد که زنده شویم و صفا یابیم و برخیزیم و بیفتیم و برجهیم و پرکشیم و بشناسیم و آگاه شویم و برآییم و کمال یابیم و زنده مانیم و هرگز نمیریم و به ابدیت پیوندیم. پس علی را با خدایش تنها میگذاریم و خود به تماشا میمانیم.