نوشتن همیشه بوده و هست، زندان همیشه بوده و هست و هرکدام از این مضامین به خودی خود رازآلودند و کنجکاوی برانگیز. برای من این دو ترکیب شدند، و در راهروها و سلول های زندان مواجه شدم با کلی نوشته. زندانی که زمانی قصر بود ، بعد زندان شد و بعد هم خراب شد. دیوارنوشته های زندان قصر مجموعه ای است از راه رفتن های من در این زندان و محبوس شدن بین خاطرات، درددل ها، گلایه ها، خنده ها، گریه ها و خواسته هایی که گاه چنان کوچک شده بودند که راه رفتن را فراموش می کردم. واپسین کلام درباره ی جهان هنوز گفته نشده، ولی بعضی از این نوشته ها واپسین کلام فردی بودند که شاید فردا را ندید. کتاب «دیوار نوشته های زندان قصر» ترکیبی است از نوشته ها، عکس ها و نقاشی های روی دیوارهای این زندان، پیش از آن که خراب شود. راه رفتن در زندان و خواندن این نوشته ها هر شخصی را به فکر فرو می برد که در بین این دیوارها که حد فاصل زندگی رایج بیرون هستند، چه اتفاقاتی افتاده است و این یادگارهای باقی مانده، بیان کننده ی چه حسی از چه شخصی بوده اند و روزها این فکر با من بود که این نوشته ها با خرابی زندان آزاد می شوند یا می میرند؟ به هر حال زندان قصر خراب شد و توقف کوتاه من در بین دیوارها آن تبدیل شد به کتاب دیوارنوشته های زندان قصر