رمان نوری از تاریکی داستان ویلیام هاردینگ، بازیگر جوان و مشهور سینمای آمریکا را روایت می کند که زندگی خانوادگی اش در شرف فروپاشی است. درست در همین زمان ویلیام برای اولین بار در عمر حرفه ای بازیگری خود قرار است بازی در برادوی را نیز تجربه کند. روزگار ویلیام به آشفتگی می گذرد و هر لحظه تا مرز فروپاشی عصبی پیش می رود. آیا تئاتر می تواند نجات بخش او از این تاریکی باشد؟ به چهره تک تک آدمها زیر چشمی نگاه کردم. می پنداشتم اگر زنم به دیدن نمایش بیاید، ما به نزد هم باز می گردیم و زندگی را از سر می گیریم. همه امیدم به این بود؛ اگر می آمد، یعنی دوستم داشت و می دانست به اندازه کافی تنبیه شده ام. آیا بازمی گردد؟»