چند سالی است که فرانسهشناسی یا فرانکولوژی بهعنوان رشتهای مستقل در دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران راهاندازی شد. با اینکه شمار دانشجویانی که هر سال در مقطه کارشناسی ارشد این رشته انتخاب میشوند، از انگشتان دو دستکمتر است، اما کتابهایی که در این حوزه پیش از این بهچاپ رسید با استقبال خوبی روبهرو شد. کتاب دولت و هنر در فرانسه بهسرعت به چاپ دوم رسید و کتاب احزاب سیاسی در فرانسه هم مورد توجه قرار گرفته است. بنابراین بهانه نگارش این کتابها اگرچه اندک دانشجویان این رشته هستند، ولی موضوع میتواند برای گروههای مختلفی از دانشپژوهان خواندنی باشد. بررسی آزمودههای دیگران در امور سیاسی و اجتماعی، بهطور کلی مفید و ضروری است. اما بررسی تاریخ تحولات سیاسی فرانسه به دلایل گوناگون خواندنیتر است. بهراستی میتوان فرانسه را کارگاه و موزه نظامهای سیاسی گوناگون دانست. کمتر نظام حکومتی است که در کارگاه تاریخ سیاسی فرانسویان آزموده نشده باشد. فرانسویها تاکنون پانزدهبار قانون اساسی خود را تغییر دادند. پنج جمهوری، دو امپراطوری و یک پادشاهی مشروطه میوه این آزمایشهای پیدرپی است. اگرچه بهظاهر روح ناآرام فرانسویها بیش از نیم قرن در جمهوری پنجم آرام گرفته، ولی همچنان عدهای از گذر از این جمهوری و درافکندن ششمین جمهور سخن میگویند. بنابراین بررسی سیاست و حکومت در فرانسه درنگی در نظامهای گوناگون سیاسی است. فرانسویها پس از انقلاب ۱۷۸۹، خود را ملتی «نه مانند دیگران» میدانند. آنها خود را پیشتاز نظامهای دموکراسی، حقوق بشر و آفریننده مفاهیم مهمی چون «تمایز فرهنگی» و «تنوع فرهنگی» بهشمار میآورند. البته گاه ادعای بیمانندی فرانسویها در عمل با چالش جدی روبهرو میشود. فرانسویها خود بهعنوان بزرگترین مدعی نظام دموکراسی در جهان، دیرتر از بسیاری از کشورهای جهان، حق رأی را برای زنان به رسمیت شناختند. نظام سیاسی کنونی فرانسه بهدلیل تمرکزگرایی شدید بهوسیله محققان فرانسوی حتی «دیکتاتوری جمهوریت» نام گرفته است. مجلس فرانسه جزء کماختیارترین مجلسهای اروپایی و غربی است و رئیسجمهور با شاهان گذشته تفاوت چندانی ندارد. فرانسویها بیش از دویست سال در انتظار ماندند تا خلاصه نام احزاب سیاسی در قانون اساسی سال ۱۹۵۸ آمد. با این وجود، قانون اساسی فرانسه تنها از آزادی احزاب سیاسی و آزادی یاد کرده و از نظام حزبی سخنی به میان نیاورده است. امروز اگرچه دموکراسی و حزب سیاسی دو روی یک سکهاند، ولی احزاب در سراسر تاریخ سیاسی فرانسه مورد نفرت بودند. از فردای انقلاب فرانسه فرزندان ژان ژاک روسو احزاب سیاسی را بهعنوان نماد شکاف در «اراده عمومی» محکوم کردند و راه را بر هر آنچه در این اراده یگانه دو دستگی ایجاد کند بستند. گریز از احزاب سیاسی دستکم همچنان در بین جناح راست بهخوبی دیده میشود. تقریبا همه احزاب و جناحهای مهم دستراستی در نامگذاری جناح سیاسی خود از واژه «حزب» پرهیز کردهاند و به واژههایی مانند تجمع، مجمع و اتحادیه و جنبش بسنده کردند. جنگ تاریخی و دویستساله بین دولت و مجلس از دیگر ویژگیهای نظام فرانسه است. جنگی که برای مجلس فرانسه نبردی همراه با شکست بود و قوه مجریه با همهپرسی سال ۱۹۶۲ و انتخابی شدن رئیسجمهور با آراء مستقیم مردم، این پیروزی تاریخی را جشن گرفت. از فردای پیروزی انقلاب فرانسه آرایش نیروهای سیاسی در فرانسه با دو واژه چپ و راست شکل گرفت. واژگانی که در فرانسه زاده شدند و بهسرعت همه مرزها را درنوردیدند. فرانسویها در عمل قرنها است که به این دستهبندی سیاسی پایبند هستند. نهتنها نظام پارلمانی و حزبی در فرانسه دوقطبی است، بلکه میتوان گفت ذهن و اندیشه فرانسه جز چپ و راست نمیشناسد. نظام چندحزبی و دوقطبی فرانسویها با نظامهای دیگر متفاوت است. این نظام هم ریشه در تاریخ و فرهنگی سیاسی این دیار دارد و هم نسبت مستقیمی با نظام انتخاباتی این کشور دارد. نظام انتخاباتی اکثریت دومرحلهای که الگویی فرانسوی است، اگرچه در بسیاری از کشورها به تاریخ پیوسته، ولی در این سرزمین همچنان نظام بیبدیل انتخاباتی بهشمار میرود.