مکان امری بدیهی است و بدیهیبودن آن کمتر از بدیهیبودن هستی نیست و بدیهیبودن مفهوم مکان بیش از بداهت هستی مینماید. دلیل نخست اینکه «هستی» اشیای مکانی بیش از «مکان» آنها به پرسش هل بسیط، به اصطلاح حکمای ما، درآمده است. پرسشهای فلسفی از اصل درمکانبودن یا به اصطلاح ما «هل مکانی» «آیا شیء الف در مکان هست؟» کمتر مورد توجه واقع شده و کمتر معقول بهنظر آمده است. البته در عین حال احکام و دانشهای فلسفی که به مکان و اصل مکان بازمیگردد، مشحون از پرسشهای بسیط نسبت به اشیای مکانی است. دلیل دوم اینکه مکان مکان در هستی آنچنان یقینی و دور از دسترس تردید و تشکیک تلقی شده که تا امروز در هیچ فلسفهای و به زبان هیچ فیلسوفی کمترین تردیدی درباره آن ابراز نشده است. حتی در مطالعات فلسفی معاصر نیز جایی برای شک درباره «در جا بودن» موجودات و مکانی بودن آنها تخصیص نیافته است. پرسش مقدر فلسفی این است: چیست آنچه با مفهوم مکان بر ما فرض و مقدر میشود؟ آیا مکان مقولهای چون هستی مطلق (Being) است که هستی بحت و محض است یا هستی مقید (being) که هستی مقدر و محدود است؟