آنها شش نفر در برابر شانزده نفر بودند. پنج دوشیزه خدمه ی توپخانه ی ضد هوائی، نفر ششم استوار واسکوف، و هریک از آنها سرنوشت جنگی خاص خود داشت و هریک از آنها با آن شانزده فاشیستی که برای خرابکاری به عقب خط جبهه اعزام شده اند حساب مخصوصی دارد. کتاب به وصف شجاعت و شهامت زنان شوروی که در سا لهای جنگ دوم بر ضد فاشیسم از میهن خود دفاع کردند اختصاص دارد . در این اثر بوریس واسیلیف گفته میشود که چگونه شش نفر توانستند جلوی گروه دشمن را گرفته و آنها را دستگیر و بیخطر نمایند. داستان کشش مشابه رمان های پلیسی دارد. بیشتر روایتی ژورنالیستی- دراماتیک به همراه تکه خورده هایی گفتمان فلسفی می باشد که نفس جنگ را زیر سوال می برد. مانند آنجایی که افسر به سرباز می گوید:"این دلیل مردن در زمان جنگ است، آیا در زمان صلح هم می شود جهت تسکین خود آنرا به کار برد؟". نوشته هرچند تبلیغی بر علیه فاشیسم و مدح کمونیسم به حساب می رود، و نوشته پشت جلد به خوبی موید آن است، بطوریکه تمام این کتاب را می توان در همان چند خط شعار خلاصه کرد، اما خواندنش خالی از لطف نیست. داستانی که بعد از خواندن شک می کنید تبلیغ جنگ بوده یا ضد آن! روایتی که در آن جنگ و جنگیدن دو مفهوم جداگانه برای نویسنده دارد. بوریس واسیلیف (1924-2013) یکی از آخرین نویسنده های رده میانی شووی بود که خاطرات خودشان از جنگ را بصورت دراماتیک به چاپ می رساندند. معروفیت این نویسنده بعد از چاپ کتاب " و اینجا شفق ها آرامند" به دست آمد. این کتاب در سال 1969 یکی از پرفروش ترین های سال بود.