فرضیهپردازی در مورد ساختهای مختلف زبانی، از جمله ساختهای نحوی، در زمره فعالیتهای اصلی هر زبانشناس قرار دارد. بررسی ساختهای زبانی واحد، بهویژه ساختهای نحوی، از سوی زبانشناسان مختلف چه در قالب چارچوب نظری واحد و چه در قالب نظریههای متفاوت، همواره موجب رشد و شکوفایی این حوزه علمی و در عین حال زمینهساز اختلاف نظر در مورد تحلیل صحیح ساختهای مورد نظر بوده است. در این میان پژوهشگران حوزه نحو با توسل به شواهد نحوی و غیرنحوی درصدد حمایت از تحلیل پیشنهادی خود و نشان دادن قدرت تبیینی آن در مقایسه با فرضیههای رقیب بودهاند. در این زمینه استفاده از شواهد صرفی، معنایی، آوایی و غیره در کنار استدلالهای نحوی همواره نقش مهمی را در آزمودن فرضیههای مختلف داشته است. از جمله ساختهای نحوی زبان فارسی که در مورد تحلیل صحیح آن اتفاق نظر کامل وجود ندارد، میتوان به ساخت ارتقایی اشاره کرد. از این ساخت که حداقل از دهه هفتاد میلادی توجه زبانشناسان را به خود جلب کرده تحلیلهای متفاوتی تاکنون ارائه شده است. این تحلیلها را میتوان بهگونه پیوستاری در نظر گرفت که در یک سوی آن گستره وسیعی از ساختهای دستوری در ذیل ساخت ارتقایی قرار میگیرند و در سوی دیگر آن فرایندی به نام ارتقا در این زبان وجود ندارد.