رابطه ی مارکسیسم با فلسفه چگونه است؟ آیا می توان با مبنا قرار دادن این حکم مشهور مارکس که:«فیلسوفان به راه های گوناگون فقط جهان را تفسیر می کنند؛ نکته اما بر سر تغییر جهان است.» قید همه گونه فلسفه و نظرورزی را زد و فقط در بند تغییر جهان بود؟ درباره ی رابطه ی مارکسیسم و هگل بسیار خوانده ایم و شنیده ایم، اما چه رابطه ای هست میان مارکسیسم و سنت فلسفه متفاوتی چون فلسفه ی تحلیلی فیلسوفان انگلیسی؟ آیا می توان میان این دو سنت فلسفی پلی برقرار ساخت؟ این ها و ده ها مسئله ی اساسی دیگر، پرسش هایی است که نویسنده می کوشد با زبانی روشن و با طرح درست آن پاسخ هایی در خور برایشان بیابد.