چینوآ آچهبه در سطرهای پایانی رمان «مرد مردمی» این جملهها را مینویسد: «... اگر زندگیات این شوق را در کسی به وجود آورده باشد که _ بیهیچ چشمداشتی _ پا پیش بگذارد و به سینهی قاتل تو شلیک کند، آنوقت است که با مرگی زیبا از دنیا رفتهای.» البته که اشارهی آچهبه ملاحظههایی سیاسی در خود دارد ولی خب بهواقع کدام عشق راستینی، خالی از ملاحظههایی سیاسیست؟ حتی اگر در خود ماجرا این ملاحظه نباشد، در کنه کنش عاشقانه، قطعا هست! «سرگذشت آدل ه.» یکی ازآن روایتهای عاشقانهی تکینیست که اگر در واقع ماجرای دختر «ویکتور هوگو»ی نامدار است، در فیلمی که فرانسوا تروفو ساخته، تصویر عاشقیت در لحظههاییست که در زمانهی ساخت و تماتشای فیلم، عشق در سراشیبی پسامدرنیته، چیزی نبود مگر یکی از همان کالاهایی که باید مصرف شود و دیگر کمتر کسی را میشد یافت که بر سر عشق همهی هستیاش را پیش گذاشته و حاضر به باختنش باشد! تروفو که در عمر کوتاه 52 سالهاش، همواره درحال تصویر عشق در سینما، آنهم نه هر عشقی، بلکه عشق به سیاق «آنتوان دوانل» بود - عشق همچون رویای صادقهای که عاشق هیچ نسبتی با شمایل انسان تراز نوین سفیدپوست غربی ندارد – به ناگه به تصویری چنان مشدّد از عشق میل کرده بود که جز در داستان دختر شیدا، جنونزده، پرسهزن و افسارگسیختهای به نام آدل هوگو نمیشد تصورش کرد. کتاب «سرگذشت آدل ه.» متن فیلمنامهی یکی از جاودانهترین عاشقانههای سینماست که جنس و فرم عشقش نه فقط در تاریخ تصویر که در زندگیمان کمیاب و دیریاب است. البته سعید عقیقی در مقام مترجم، فقط به انتشار متن فیلمنامه بسنده نکرده و در موخره نیز نوشتههایی از خودش، ژان کله و فرانسوا تروفو را در کنار چندین فلشریویوی منتقدان مختلف در بحث و بررسی سرگذشت آدل ه. ضمیمه کرده که خواندن تکتکشان، در مسیر فهم بهتر این عاشقانهی شگفت و سرشار از حزن، لذتبخش و راهگشاست؛ بهواقع میتوان گفت، خواندن کتاب سرگذشت آدل ه. در کنار تماشا و یا بازبینی این فیلم بزرگ، هم به فهم قلهی رفیعی که تروفو به آن دست یافته کمکمان میکند و هم به مثابهی یک بازبینی شخصی در انگارهمان از عشق عمل خواهد کرد.