در این داستان خیالی، بر اثر نواهای نی درویش پیری، ابتدا سرزمینی پدید می آید که "سرزمین نی" نامیده می شود. سپس مرد ریش سیاهی به نام "سیفی سیاهه" به وجود می آید که مالک تمام سرزمین نی است. پس از آن از یکی از سوراخ های نی دختری ظاهر می شود که "عایشه" نام دارد و صاحب باغ زیبایی در وسط سرزمین نی است. ماجرای اصلی داستان جدال سیفی سیاهه و عایشه است. سیفی سیاهه به هر زور و حیله ای متوسل می شود تا باغ عایشه را به چنگ آورد اما عایشه به کمک دوستان مهربانش مثل کبوتر و خرگوش و بخصوص ابر آسمان، به مقابله با سیفی سیاهه برمی خیزد. سرانجام ابر با فدا کردن خود، باغ را نجات می دهد و بدین ترتیب، سیفی سیاهه شکست می خورد.