بعضی وقت ها زنبورها آنقدر بزرگ می شوند که نمی توانند آن بالا، توی شاخه ها، بمانند. بعضی وقت ها می افتند و استخوان هایشان می شکند. این هفته هردو مورد اتفاق افتاد و سرکارگر گفت: «فردا دو زنبور جدید انتخاب می کنیم.» از متن کتاب در دنیا و در زمانی که زنبورهای واقعی از بین رفته اند، سریع ترین و شجاع ترین بچه ها از درختان میوه بالا می روند و گل ها را با دست گرده افشانی می کنند. پئونی واقعا می خواهد زنبور شود؛ در امتداد شاخه های بلند به پرواز درآید و برای داشتن زندگی بهتر به پدربزرگ و خواهرش کمک کند. زندگی در مزرعه تلاشی همیشگی است، اما آن جا غذا برای خوردن و جا برای خوابیدن و البته عشق وجود دارد. بعد مادر پئونی از راه می رسد و می خواهد او را از همه ی چیزهایی که دوست دارد دور کند. آیا شجاعت و هوش پئونی او را نجات می دهد؟ آخرین زنبور عسل رمانی زیبا و تأثیرگذار است. صدای پئونی تا مدت ها پس از خواندن آخرین صفحه، درگوش شما خواهد ماند.