قصهی عاشقانهی "سبزبخت" در کوران رقابتها رقم میخورد؛ غزال راهی سرزمین فرصتهاست و امیر در آنسوی مرزها، به انتظار رسیدن نوعروسش، اما دسیسههای پشت پرده شروع زندگی این دو جوان را به شکلی نامتعارف و غیر منتظره رقم میزند، آیا این زوج میتوانند بر مشکلات و دسیسهها غلبه کنند؟!... داستان "من راوی" است و از زبان نوعروس جوان، بنابراین از دغدغههای امیر به راحتی آگاه نمیشویم، اما خوانندهی این روایت خیلی زود با بزرگترین سوال ذهنی و دغدغهی خیال غزال مواجه میشود، این که آیا امیر کیانی مردی خلافکار است؟!... مردی که باید از او دوری کند؟! اگر به دام عشق و جاذبهی مردانهی چنین مردی گرفتار شود، چه به روزش خواهد آمد؟! آیا پیوندشان به راحتی گسسته خواهد شد یا به عمق رابطهای دست پیدا میکنند، قدرتمندتر از جاذبهی غیر قابل انکاری که بین ماه و زمین برقرار است؟!