در مقدمه ی کتاب آمده است: " آنچه در این دفتر فراهم آمده است، چنانچه از سر نام آن پیداست - جنگی است از گفت وگوهای صاحب این قلم با خبرنگاران مطبوعات در مسیر این ده، بیست ساله که مثل باد گذشت. بدیهی است موضوع عمدهی گفت و شنودها ادبیات است در معنای عام، ادبیات در معنایی که من درک می کنم و در موضوع آثارم، نیز بجا دربارهی شخصیت های ادبی کشور تا آن اندازه که میدان و مجال سخن می بوده است در این میان ممکن است نکاتی در گفت وگوهای متفاوت مکرر شده باشد از باب وحدت موضوع و گوناگونی پرسندگان که حذفشان مقدور نبود، زیرا به بافت کلام در همان مورد لطمه می زد. نکته ی دیگر این که برخی از این گفت وگوها ناچاپ باقی ماند و نام گزارشگرم از خاطر برفت! به این ترتیب امیدوارم این ایرادها را پیشاپیش بر این قلم ببخشایید." در بخشی از کتاب می خوانیم: " به هر حال حس کردم این ها می خواهند عده ای را دستگیر کنند و با اینکه از آن بچه ها جدا شده بودم، ولی این احتمال وجود داشت که مرا هم دستگیر کنند. دو، سـه سـالی بـود کـه ازدواج کرده بودم و پسر بزرگم، سیاوش، تنها فرزندم بود و دو سال و اندی عمر داشت و بنا بود پنجشنبه که می رسیم تهران، جمعه اش به سنگ رود قزوین برویم و در سالن اجتماعات آن جا در شنبه شب یک اجرای تئاتر داشته باشم: اجرای پایانی. با توجه به طولانی بودن سفر و اینکه بچه کوچک داشتم، خواهش کردم در تهران بمانم و شنبه ظهر، ماشینی بیاید و مرا به قزوین ببرد برای شب که در آنجا اجرا داشتیم."