هنگامی که «بلا تار» یازده سال پس از فروپاشی بلوک شرق، فیلم «هارمونیهای ورکمایستر» را با سیونه برداشت بلند ساخت، نظرها خیلی بیشتر از گذشته به سوی «لسلو کراسناهورکایی» و رمان بزرگش جلب شد. اگر بلاتار فیلمش را بر التقاط منظرهای پیداوپنهان فاشیسم و نمایشگریهای برآمده از آن استوار کرد، «مالیخولیای مقاومت» کراسناهورکایی را میتوان جلوهای از مجارستان پساز جنگ دوم دانست، آنهم در آخرین روزهای نفس کشیدن هرآنچه در گیرودار میان شوروی و غرب در بیشکلی تمام شکل گرفته بود. شهر کتاب، شهر فرورفته در افسون ابدی جامعهی نمایش است که حیرتزدگی به زیست روزمرهی مردمش تبدیل شده است. نهنگ بزرگ پرشده از همهچیز و خالی از هستی نهنگ، با مناسکی یادآور دینخویی همهی فاشیستهای تاریخ، به شهر آورده شده و همچون طلسمی بدوی، یادآور هجوم اشباح سرگردان تاریخ، روح شهر را تسخیر کرده و ظلمت ابدی را نوید میدهد! مالیخولیای مقاومت اما فقط این نیست؛ نویسندهی بزرگ مجار رمانی نوشته که هر روزنهی امیدی یادآور هیچ نیست جز فقدان امید، چراکه جادوگران سرمایه، زندگان و مردگان ما را جادو کردهاند و حتی اگر سوسوی نوری هم دیده شود، نور قطاریست که در تونلی تاریک بهسوی ما میآید!