ابزار قصّه در دست هر کسی که باشد، آن را با هدف مدنظر خودش بهکار میگیرد. به همین دلیل هم میتوان کشمکش دو نیرو را در روایت قصهها دید: نیروی راوی مردمی که مبارزه با شر، تلاش برای تغییر وضع نامساعد و برابریطلبی را اشاعه میدهد. اما از لابهلای همین صدای مردمی و در برابرش، صدایی هم به گوش میرسد که دعوت به پذیرش سرنوشت میکند. صدای مردمی شوخوشنگ و طناز است، چراکه هنگام کار نمیتوان باوقار و سنگین بود. صدای مقابلش عبوس و گرفته و پرتحکم. صدای عوام هر جا که طنین پای رقیب را میشنود، قصه را بیسرانجام رها میکند، در برابرش، صدای پرتحکم میخواهد حتما قصه را به سرانجامی بیبروبرگرد پندآمیز برساند.