فرانسوا تروفو، چند دهه پیشازاین گفته بود: «در نظر من سینمای فردا حتی از شخصیترین رمانها، حتی از زندگینامهها نیز شخصیتر است. چیزی شبیه به یک اعتراف یا وقایعنگاری روزانه. فیلمسازان جوان خود را در قالب اولشخص [شخصیتهای اصلی فیلم] معرفی خواهند کرد و به بیان مباحثی خواهند پرداخت که در زندگی فردی آنها رخ داده است. شاید داستان نخستین یا واپسین تجربه عاشقانه خود را روایت کنند. تحولات سیاسی ذهنی خود یا خاطره یک سفر یا بیماری، خاطره دوران خدمت سربازی، ازدواج یا آخرین تحصیلات خود را... تماشای ماحصل این رویکرد لذتبخش خواهد بود، زیرا محصول نهایی آنها واقعی و جدید خواهد بود. سینمای فردا به دست تکنسینهای دوربین کارگردانی نخواهد شد، بلکه هنرمندانی پا به میدان خواهند گذاشت که برای آنها فیلمبرداری یک فیلم، ماجراجویی شگفتآور و هیجان انگیزی خواهد بود. سینمای فردا به سازندگان آن شباهت بسیار خواهد داشت و تعداد مخاطبان آن متناسب با دوستان و نزدیکان کارگردان کم یا زیاد خواهد شد. سینمای فردا یک کنش عاشقانه خواهد بود.» فرانسیس فورد کاپولا، امروز، پیرانهسر و شوریده، با آن عشق لایزالش به سینما و اعتقاد راسخش به قدرت فیلم، بنیان همان چیزی را گذاشته که شباهت بسیاری به ایدهی تروفو دارد، آنهم در مسیری که به واسطهی ایدهی زنده بودنش، میتواند حتی میلیونها مخاطب همزمان داشته باشد، بدون از بین رفتن بداعت و تشخصش! کتاب «سینمای زنده (لایو) و تکنیک های آن» به مثال یک تکنگاری عشقورزانه و تئوریک، چندوچون فرمی تازه از فیلم ساختن و البته تماشای فیلم را پیش کشیده که از فرط بدیع بودن، شگفتانگیز مینماید. کاپولا که در دههی سوم قرن 21، پنجاهمین سال اکران «پدرخوانده»اش را جشن گرفته، با سینمای زنده (لایو) و تکنیک های آن، همچون سینهفیلی که تکنیسینی بزرگ هم هست، قصد دارد مرزهای میزانسن، بازیگری، مونتاژ و ... را در نظریه و عمل جابجا کند.