چهل سال از واقعه ی فروپاشی می گذرد؛ همه چیز ویران شده، تکنولوژی و دستاوردهای شگفت انگیز انسانی نابودشده و تمدن شکوهمند بشری رو به زوال " رفته است. از جنگ ها و نبردهای سهمگین میان انسان ها، جز کشتارهای جنون آمیز بی هدف، ره آوردی حاصل نشده است و درنتیجه ی به کارگیری سلاح های هسته ای، استفاده از جنگ افزارهای شیمیایی و میکروبی و آزمایش های زیستی بهت آور، موجودات اهریمنی و هیولاهای ترسناکی به وجود آمده اند که جان اندک انسان های باق مانده را تهدید می کنند و از آن شوم تر، حضور سیاه پوش ها، این بیگانگان فضایی غارتگر است که از عمق سیاه کهکشان خود را به سیاره ی زمین رسانده و زمین را عرصه تاخت وتاز و هجوم بی رحمانه ی خود قرار داده اند، شرایط به گونه ای است که انگار دنیا بر لبه ی تباهی و انحطاط لیز می خورد. بازماندگانی نیز هستند، اندک انسان های جان سالم به در برده از این زمانه ی سرتاسر وحشت و مرگ. انسان هایی که در پستوی نمور غارها، ژرفای مه آلود جنگل ها و بر بلندای سرد کوهستان ها پناه گرفته و یا در پایگاه ها، پناهگاه ها و قلعه های نظامی قدیمی ساکن شده اند و برای زنده ماندن و بقا در این شرایط نفسگیر می کوشند اما رازهای تاریک و خوفناکی وجود دارد که برای سال های طولانی، بر روی آنها سرپوش گذاشته شده است و از ناخوداگاه روزگار بربادرفته و از عمق کینه ها و نفرت های به ظاهر مدفون شده، این رازها به مثابه ی آتش زیر خاکستری در حال زبانه کشیدن هستند؛ همچون ققنوں کھن سالی که از میان دود سیاه و خاکستر گداخته برمی خیزد و اکنون، در پیچ و خم تاریکی های روزگار، بوی خیانت و خباثت پیچیده است؛ خیانت و خباثتی لبریز از عطش سوزان انتقام.