به سبد افزوده شد

مشاهده سبد خرید

سریال ستایش 1 Setayesh

ناشر: سروش

گروه بندی: گوناگون

90,000 تومان
76,500تومان
15 %
افزودن به سبد خرید
  • بازدید: 337 بار
  • تاریخ آپدیت: ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲ ساعت ۰۳:۰۹

معرفی سریال ستایش 1

سریال ستایش، قصهٔ دختر جوانی به نام ستایش را روایت می‌کند که برای نجات برادرش از خطری که در پی فرار او از خدمت سربازی وی را تهدید می‌کرد، به دوست برادر خود، طاهر فردوس، پناه برده و با تمهیداتی برادرش را راهی مرز می‌نماید. محمد برادر ستایش در مرز کشته شده و طاهر به زندان می‌افتد. در نهایت با رضایت خانوادهٔ محمد از زندان آزاد شده و از آنجائی که مجذوب و شیفتهٔ ستایش شده بود، علی‌رغم مخالفت خانوادهٔ خود و خانوادهٔ ستایش و با وجود میل باطنی ستایش، با او ازدواج نموده و صاحب دو فرزند دختر و پسر می‌شود. طاهر همسر ستایش در پی ماجرای حسادت همسر برادر خود (انیس، همسر صابر) که برادر بزرگتر او و در واقع پسر بزرگتر حشمت فردوس (پدر طاهر فردوس) به حساب می‌رفت، که مبنی بر علاقهٔ شدید پدر طاهر به او و با توجه به مال و ثروت زیاد او بود، متهم به حمل مواد مخدر گشته و پس از فرار از دست مأمورین در تصادفی به کما رفته، فوت می‌نماید. ستایش در فراق برادر، همسر و مادر خود و با توجه به وضعیت نامناسب پدر خود به زندگی با دو فرزندش همچنان ادامه داده و برای فرار از پدر شوهر خود، حشمت فردوس که به دنبال محمد می‌گشت تا به گفتهٔ خودش اسم وی را به یدک بکشد، آنها پس از فرار به شهرهای مختلف سر انجام به اکبر آباد، زادگاه پدر و مادرش و پیش پدربزرگ او، خان بهادر اکبر آبادی (جمشید مشایخی) می‌روند. اما در آنجا خان دوم ده، فتح‌الله خان گله داری (شهاب عسگری)از محمود پدر ستایش کینه دیرینه دارد. چندین سال قبل پدر ستایش در جوانی پسر کوچک فتح‌الله خان را به علت خواب آلودگی از تعزیه خان بهادر بیرون می‌کند و او در راه اسیر گرگ‌ها شده و کشته می‌شود. فتح‌الله خان با خود عهد بست که انتقام پسرش را از او بگیرد. پدر ستایش شبانه از خانه بیرون می‌رود و اتفاقی نوه فتح‌الله خان را نجات می‌دهد اما خودش طعمه گرگ‌ها شده و می‌میرد. محل جدید ستایش نیز برای فردوس توسط پلیس آشکار شده و او می‌خواهد به آنجا برود، اما قبل از رفتن سکته می‌کند و صابر را جای خود می‌فرستد، صابر که سودای اموال فردوس را دارد، به پلیس دروغ می‌گوید که آنها را نمی‌شناسد. پدربزرگ ستایش سند یک مغازه که هدیه عروسی پدرش بود را به او می‌دهد و ستایش با کمک او به آنجا پناه می‌برد.