داستان «زایش فریدون» داستان مکر سپاهیان ضحاک و تدبیر خیر و راستی است. دژخیمان هرشب جمع میشوند تا از کوزهای بزرگ نام دو تن را برای قرعهٔ مرگ بیرون بیاورند. مارهای آسیمهسر ضحاک گرسنهاند و چه خوراکی برای آنان بهتر از مغز دختران و پسران نوجوان! اینبار اما قرعه به نام کسی افتاده که تنها پهلوان بهیادگارمانده از دودمان جمشیدشاه است. چهکسی؟ آبتین. آبتین سفالگر. هامان به این کار اعتراض میکند و میگوید آبتین نوجوان نیست، اما دژخیمان که دسیسه کردهاند فرهٔ ایزدی را نابود کنند، به این حرف اعتنایی نمیکنند و… آیا آبتین کشته میشود یا نجات مییابد؟ آیا فرهٔ ایزدی نابود میشود و جهان برای همیشه در تاریکی و سیاهی باقی میماند؟ آیا ضحاک و شر بر خیر و درستی پیروز میشوند؟ داستان جذاب «زایش فریدون» به تمام این سوالات پاسخ میدهد.