آیا تا بحال شنیده اید یا خوانده اید: شناخت درمانگران به هیجان های مراجعان کاری ندارند، در شناخت درمانی تنها به کاهش علایم حاد بیماری پرداخته می شود، شناخت درمانی بسیار سطحی و مکانیکی است، در شناخت درمانی به ساختار شخصیتی مراجع اهمیت داده نمی شود، مفهوم مقاومت در شناخت درمانی جایگاهی ندارد و... آیا به راستی چنین گمانه زنی هایی از اعتبار علمی برخوردارند؟ آیا چنین حدس هایی، پشتوانه تجربی و نظری دارند؟ چقدر می توان به این حرف ها اعتماد کرد؟ بهتر نیست آب را از چشمه بنوشیم و برای پاسخگویی به این سوال ها به سراغ آرون بک، رابرت لیهی،جودی بک و آرتور فریمن برویم. این صاحب نظران حوزه شناختی با توجه به مبانی نظری و پشتوانه تجربی به این سوالها در کتاب حاضر جواب داده اند.