شاید ادعای اینکه سند 2030 دومین سند جنجالبرانگیز یک دهه اخیر جمهوری اسلامی پس از برجام است، به گزافه نباشد! علیرغم مطالب گفته شده درباره اجرایی شدن این سند در دولت، متأسفانه نخبگان و همچنین قشر جوان دانشگاهی کشور نیز با پژوهشی کارشناسی شده درباره بررسی سند مواجه نشدند؛ حجم پرداختها درباره سند 2030 بیش از آنکه علمی باشد ژورنال بود؛ بیش از آنکه دقیق و کامل باشد، سطحی و ناقص بود! به دلیل کمبود مطالب متقن و کارشناسی، فضای جامعه درگیر مباحث سیاسی برآمده از سند شد! بدان گونه که سطوح نخبگانی و عمومی جامعه درگیر وجه سیاستزده موضوع شد! نتیجه این وضعیت، شکلگیری انگارههای ذیل در اذهان جامعه بود: 1ـ سند مزبور الزام آور نیست. 2ـ سند به صورت ناقص مورد بررسی قرار گرفته است و تمام سند آن نیست که جریان حزباللهی کشور با شانتاژ رسانهای در پی اثبات آن است. 3ـ دلیل رد سند بدان جهت است که نگاه حاکمیت به غرب و هر آنچه که از غرب آمده، نفی مطلق و پر از سیاهی دیدن آن است. 4ـ ادعای اینکه سند 2030 برآمده از بنیادهای نظری و فلسفی غرب است بیشتر در حد خیالبافیهای موهوم بوده و در راستای همان سیاهی مطلق دیدن غرب است. این انگارهها نشان از آن دارد که هنوز بسیاری پس پنهان سند را نمیدانند. اینکه سند حاضر محصول تغییر نگاه به توسعه که پس از جنگ جهانی دوم توسط جامعهشناسان مطرح شد- بوده، به عنوان یکی از مفاد هفده گانه سنده میلینیوم در جامعه جهانی شناخته شده و در نهایت بخشی از پازل گسترش نئولیبرالیزم فارغ از اینکه آنرا پروژه بدانیم یا پروسه است. این ملاحظهها ما را بر آن داشت تا در باره سند مزبور که فضای عمومی و نخبگانی کشور را درگیر کرده است، دست به تولید کتاب زنیم. بر آن شدیم تا در دو بخش آسیبهای ناظر به خود دستورکار 2030 برای توسعۀ پایدار و آسیبهای معطوف به موجودیت، هویت و شرایط جمهوری اسلامی ایران، مواجههای انتقادی با متن داشته باشیم.