"شبهای تهران" به قلم "غزاله علیزاده"، داستانی است آشنا و لمس پذیر، که قصه ی دختری جذاب و فریبنده را در بستری از اتفاقات بیان می کند. دختری که از ابتدای ورود همه را شیفته ی خود می کند و شخصیت های مختلف داستان، از اصلی و فرعی، همه به نوعی به او عشق می ورزند. با این حال این دختر آنچنان درگیر گرفتاری های روحی و غربت درونی خود است که تنهایی و آدم گریزی، مانع از این می شود که به هیچ یک از این شخصیت ها علاقه ی خاص نشان دهد؛ او تنها باریکه ای از نور امید به قلبشان می تاباند و سپس در سایه ی خود گم می شود. آسیه ی "شبهای تهران"، همان دختر مرموز قصه است که در یک خانواده ی اصیل و مرفه پرورش یافته؛ مشکلات درونی آسیه برخلاف قهرمانان بسیاری از رمان ها، از جنس فقر یا کمبودهای مادی نیست، بلکه خلا و حفره ای است که چون خودش ناتوان از پر کردن آن است، بنابراین نمی تواند افراد دیگر را نیز دوست بدارد. از دیگر شخصیت های اصلی داستان "شبهای تهران"، بهزاد، پسر جوانی است که از فرانسه آمده و در یک مهمانی با آسیه آشنا می شود. ضلع دیگر داستان دختری است به نام نسترن، که عشق بهزاد را در قلبش می پرورد و برخلاف آسیه، شخصیتی کاملا معمولی دارد. علاوه بر قصه ی عشقی که در "شبهای تهران" جریان دارد، "غزاله علیزاده"، فضای روشنفکری و افکار جوانان دهه ی چهل و پنجاه شمسی را نیز در این داستان به خوبی به تصویر کشیده و نکته ی برجسته در فضاسازی قصه ی او، توجهی است که به مکان ها و هویت آنان مبذول داشته است.