داستان دختری به اسم آرزو، در نقش مدیر موفق و مقید به قانون ولی با این وجود به خاطر گذشته، منزوی و هنوز مجرد، رو روایت میکنه. موضوع داستان به شکل موازی به دو مشکل میپردازه. یکی در مورد گذشته دختر داستان، آرزو، و یکی داستان آدمایی که هر کدوم به نوعی از جامعه طرد و گرفتار اعتیاد شدند. طی اتفاقاتی آرزو با پسری به اسم امیر آشنا میشه و رابطهی عاطفی بین این دو نفر شکل میگیره و همزمان آدمایی کشته میشن. همه چیز علیه آرزوست و باعث به زندان رفتنش میشه. اسم رمان دارای پارادوکس(آسمانی که معمولا آبی یا خاکستریه اینبار صورتیه؛ تعبیر و توصیف نامتعارفی که ذهن مخاطب رو به تأمل و پرسشگری وا میداره) و دقیقا از دل داستان بیرون اومده. داستان شروع خوب و ضرباهنگ مناسبی داشت و باعث شد خواننده از همون ابتدای داستان، کنجکاو بشه برای خوندن ادامهی این قصه.