«امید» برای ادامه تحصیل به آلمان رفته است. خانم «احمدی»، مادر امید روزی برای پرداخت قبض تلفن به بانک میرود و در آنجا جوانی را مشاهده میکند که بسیار شبیه امید است. در همین حال درگیریای بین یکی از مشتریان با کارمند بانک رخ میدهد. مشتری که از برخورد بد کارمند بانک عصبانی شده اسلحه خود را به سمت کارمند نشانه میرود. اما آن جوان که «صالحی» نام دارد مانع از تیراندازی او میشود و در این حال خود، مورد اصابت گلوله قرار میگیرد. خانم احمدی با مشاهده صحنه پرپر شدن جوان با خود میگوید که کاش هرگز به بانک نرفته بود. مجموعه حاضر حاوی تعدادی داستان کوتاه است که داستان یاد شده با عنوان «خانه خالی» یکی از آنهاست. عناوین برخی از داستانهای کتاب عبارت است از: واحد روبهرو؛ قاب عکس؛ سکوت؛ بازی بچهها؛ افسانه سیاوش؛ سرخی پشت کوههای بلند.