وقتی دانشآموز دبیرستانی بودم به علم و ادبیات علاقه داشتم و در کتابخانة کوچک دبیرستانمان چند کتاب کوچک علمی خوانده بودم که جزء کتابهای مورد علاقهام بودند. در همان سال برنامهای از تلویزیون پخش شد که یک فضانورد روس برای جمعی از نخبگان ایرانی صحبت میکرد. من داشتم اتاق را جارو برقی میکشیدم، یک لحظه ایستادم تا گوش بدهم. فضانورد گفت که از دوران بچگی رویای فضا را داشته، گفت که همیشه خواب فضا را میدیده و از نخبگان ایرانی پرسید کسی در اینجا هست که خواب فضا را دیده باشد؟ هیچ کس پاسخی نداد. فضانورد دوباره پرسید آیا کسی در اینجا خواب فضا را دیده است؟ و باز هم هیچ کس جوابی نداد. هیچیک از نخبگان ایرانی خواب فضا را ندیده بود، هیچ کس رویای فضا نداشت و من مأیوسانه تمام آن روز به این رویا نداشتن نخبگان فکر کرده بودم و واقعا در آن لحظه دوست داشتم داستانی بنویسم، داستانی با شخصیت های کاملا ایرانی که آیندهای روشن دارند و حالا بعد از سالها، اولین قدم را برداشتهام و کتاب پروژة 21 اولین قدم من است.