یکی از دلایل اختلافاتی که میان صوفیان و اهل شریعت دربارۀ مقوله کرامت وجود دارد، ناشی از همین ویژگی است.تصرّف در نیروهای طبیعت و تصمیمگیری دربارۀ مسائلی همچون بارش یا عدم بارش باران و …از دید شریعتمداران در تضاد با مشیت و ارادۀ الهی قرار دارد و نظم طبیعت را برهم میزند. از اینرو، کلّیت کرامت را رد کرده اند.متصوّفه در توجیه این نوع از کرامات، تفویض آن را به عارف، خواست خداوند و ممکن میدانند.در طبقاتالصّوفیّه میخوانیم که ابراهیم سعد در برخورد با سالک مبتدی، برای آنکه تفاوت میان صوفی دنیاستیز و سالک دنیادوست را نشان دهد، از این اصل استفاده میکند. ابراهیم به سادگی روی آب قدم برمیدارد و دلیل تفوق بر نیروهای طبیعت را دل کندن از علایق و لذّتهای دنیایی میشمارد. در برابر، بوالحارث که در ابتدای راه سلوک قرار دارد، قادر به ماندن روی آب نیست؛ زیرا به طور کامل از تعلقات عالم ماده دل نبریده است.انصاری با تشریح این تقابل، دو حالت ممکن را برای مخاطبان خود به تصویر میکشد و به آنها یادآور میشود که عزّت و ذلّت آدمی در کیفیّت ارتباط او با مادّیات خالصه میشود و تسلّط بر نیروهای طبیعت با خودسازی و دنیاستیزی یک صوفی بستگی مستقیم دارد.