بدن به مثابه نخستین زیستگاه انسان نقشی غیر قابل انکار در تکوین شخصیت وی و تعریف او از خود ایفا میکند. امروزه، با اتکا به تلاشهای علمی صورتگرفته، میتوان با طیفواره قلمدادکردن جنس و به تبع آن جنسیت، شاهد همراهی جنس و جنسیت بینابین با این تجربه تنانه بود؛ تجربهای که دیر زمانی «اختلال» انگاشته میشد و تنها چند صباحی است که در پرتو تلاشهای نوین پزشکی، روانپزشکی و علوم شناختی، صرفا تجربهای «متفاوت» از دو کهنالگوی جنسی زنانه و مردانه قلمداد میشود. بدینترتیب و همراستا با تلاشهای علمی صورتگرفته، فرآیند شناسایی حقوقی بیناجنسیتیها به مثابه افرادی ذیشعور، کرامتمند و خودآیین آغاز گردیده است. شناسایی حقوقی کنشی است که طی زمان و متأثر از پویایی دو مفهوم «جنس» و «جنسیت»، یک سر خود را به فاعل شناسایی و سوی دیگر را به موضوع شناسایی حقوقی، یعنی بیناجنسیتیها گره میزند. حاصل این کنش ارتباطی دو الگو از شناسایی حقوقی است که در سویه منفی، از رهگذار انحصار جنس و جنسیت در دوگانه زن مرد و تحمیل اعمال جراحی غیر ضروری بر فرد بیناجنسیت، وی را به یکی از این دوگانه ملحق میسازد، اما در شناسایی حقوقی مثبت، با معرفی عناصر مولفی چون حق بر تعیین سرنوشت، حق بر تمامیت جسمانی و حق بر داشتن آلت جنسی دستناخورده، الگویی حقبنیاد از شناسایی حقوقی بیناجنسیتیها برساخته میشود. این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی و به مدد اتخاذ رویکردی تطبیقی در مطالعه آرا و رویههایی که با استدلال به ارکان مولف شناسایی حقوقی نضج گرفتهاند، بر مهمترین وجه از شناسایی حقوقی مثبت که همانا «برابری» انسان بیناجنسیت با انسان زنانه و مردانه است، تأکید میکند.