«ویلیام فاکنر» شامل سه بخش اصلی است: سال شمار زندگی و آثار فاکنر، ویلیام فاکنر: توماس اینگ، فاکنر و رنسانس جنوب: اورسلا برام. ابتدای کتاب درباره فاکنر چنین آمده است: «فاکنر شگفت انگیز است، با بهره گیری از پهنه بیکران اسطوره و کتاب مقدس تبدیل به استاد بی بدیل نثر شد. او را در کنار جیمز جویس قرار داده اند، اما بسیاری او را بالاتر می دانند. در داستان هایش راوی صادق دشواری های آدم ها در کشاکش و درگیری با خود و روزگارشان بود. برخی او را داستان نویس مأیوس و آثارش را تلخ دانسته اند، اما او در خطابه اش هنگام دریافت نوبل ادبی، خط بطلانی بر این نظریه کشید و گفت: من باور دارم که انسان مشکلات را تحمل نمی کند، سرانجام پیروز می شود. انسان جاودانه است، زیرا روح دارد، جانی دارد که می تواند عشق بورزد، ببخشد و تحمل کند.» نوشته توماس اینگ درباره فاکنر نیز با قیاس این نویسنده با جویس آغاز می شود. او معتقد است تاثیر شمار اندکی از نویسندگان مدرن بر شکل و ماهیت ادبیات داستانی قرن بیستم عمیق تر از فاکنر بوده است و آن نویسنده بی شک جیمز جویس است. اما معمولا فاکنر را در هنر داستان نویسی همتای جویس می دانند اما در نظر اینگ این دو تنها تشابهات ظاهری دارند.