رسالة حاضر، دربرگیرندة بحثی دربارة فضای عمومی اندیشه در دورة قاجار و تاثیر این اندیشه در ساختار فکری مشروطة ایران است. همچنین، تاملی است نظری دربارة نحوة حضور مفاهیم قدیم فکری در عصر مشروطیت و بررسی توان این مفاهیم برای انتقال آگاهی از وضعیت دوران جدید. مفاهیم به کار گرفته شده در توجیه یا تفسیر مشروطه، عمدتا ریشه در سنت به جایمانده از دورههای گذشتة ایرانزمین داشتند، بنابراین بحث عمدة کتاب به قابلیتهای این مفاهیم و واژگان در انتقال آگاهی از الزامات دنیای نو اختصاص دارد. هدف نگارنده آن است تا نشان دهد آیا در مفاهیم و واژگانی که از سنت به ارث رسیده بودند، نیروی درونی وجود داشت تا بتواند با تحولی دیالکتیکی، نو را بزایاند یا برعکس سنت به حدی سترون شده بود که هرگونه قابلیت تولید فکر نو را از دست داده بود؟ در این راستا، در کتاب دو سطح بررسی گردیده است. سطح نخست به خود اندیشه و سطح دوم به حاملان این اندیشه اختصاص دارد.