در ذهن من مهمترین مشخصهی منفردزاده، تفاوت اندیشه و بینش و پیشرو بودن او در آفرینش است. کارهای شناختهشدهاش در زمان خود پیشرو و تازه بوده و در گذر زمان، شاخص هنر زمان خود شدهاند. اما همهی اینها محصول دوران شناختهشدگی او از «قیصر» به بعد است؛ پس از آن که توانست پیگیر سلیقهی خود باشد، مدام از خود بگذرد، تجربه کند و خودش را در انتخابهایش بازتاب دهد. در این کتاب میشد خیلی زود از دوران کودکی و نوجوانی گذشت و به کارنامهی شاخص و پرجلوهی او از «قیصر» به بعد رسید و اینچنین او را نابغه و پراستعداد جلوه داد. اما از خود او یاد گرفتهام که کسی دانا به دنیا نمیآید. تلاش و تجربهها و کیفیت زندگی انسانهاست که به آنها هویت میدهد. توانمندی در آفرینش هنرمندانه، جدا از آنچه که «استعداد فردی» مینامیم، نیازمند تجربهورزی و گذر از سیاهمشقها و در معنا، «پرورش» است. گفتههای او هم میرساند که بیدار و هوشیار زندگی کرده؛ برای تجربه، خطر کرده؛ آرزوهایش را پرورانده و برایشان به پیش رفته است…