در بازی زندگی هر آنچه تجربه کردهای گذشته است و گذشته گذشت؛ هر آنچه را تجربه میکنی حال است و حال حضور دارد؛ و هر آنچه تجربه خواهی کرد آینده است و آینده باز است. تو آزادی، آزاد برای نگاه کردن به گذشته، تجربه کردن حال، و ساختن آینده. از این رو فرداهای تو روشن است بدانسان که تو بنیان مینهی. هیچکس دوست ندارد شبیه آدم دیگری باشد. هیچکس دوست ندارد به این راحتیها لو برود. همهی ما ترجیح میدهیم خودمان باشیم و این خود، خودی باشد یکه، یگانه. شبیه بودن بیشخصیتیست. کسرشأن است. قابلپیشبینی یا دمدستی بودن هنر نیست. نباید هر بیسروپایی بتواند تحلیلمان کند. کمی پیچیدگی به درد میخورد. راز داشتن خوب است. وقتی گوشههایی از زندگی مبهم بماند جریان شیرینتر پیش میرود. پیچیدگی باعث میشود زود تمام نشویم. رازهای کوچک را همه دارند. معماهای ساده زود فراموش میشوند. ولی این هزارتوها هستند که تمامی ندارند. پیچوواپیچهای ماست که کنجکاوی برمیانگیزند و سوالسازند. و عجیب اینکه، اوج این پیچیدگی سادگیست. کتاب "جمعه را گذاشتم برای خودکشی" نوشته " پیمان هوشمند زاده" است که توسط نشر "چشمه" منتشر شده است.