این بار داستان با خرگوشها شروع میشود و روباه ها که نمیتوانند آنها را شکار کنند. روباهها به روپیر و روبیچ میگویند خرگوشها مثل جادوگرها از جلو دیدشان محو میشوند. این همزمان است با آمدن دو باز یکی همان بازاک قسمتهای قبل است و دیگری بازوپ. در ابتدا بازاک و بازوپ در کنار هم دیده میشوند اما در ادامه داستان چنین به نظر میرسد که بازوپ علیه بازاک عمل کرده و نمیگذارد او خرگوشها را شکار کند حتی هوای کلاغ را روی درخت کهنسال دارد. اما در ادامه داستان معلوم میشود تمام این بازیها بازی دیو دوشاخ دره ددان است تا کاری کند که خرگوشها به هوای اینکه دیگر کسی کاری به کار آنها ندارد و دشت امن است بیرون بیایند و آنها را شکار کنند. سرانجام نقشه آنها توسط هوشان که به دره ددان رفته است لو میرود و کلاغها به همراه سارها روباه ها را فراری می دهند.