گلین دالی، ژیژک را در حکم معادل فلسفی نوعی طاعون یا ویروس کامپیوتری میداند که هدفش برهم زدن نمودها و ظواهر فارغ البال آن چیزی است که میتوان آن را شبکه یا ماتریس سرمایه داری لیبرال جهانی نامید. این ویروس و طاعون مزمن را نمیتوان در هیچ دسته بندی کلیشه ای از نوع آکادمیک آن قرار داد. مانند لاکان، ژیژک هم به شدت از برچسب هایی که به او میزنند پرهیز میکند، به همین دلیل هم می توان او را پست مدرن به حساب آورد و هم نیاورد، همچنین مارکسیست هگلی، هایدگری، دریدایی و... در مفهموم غالبی آن نیست، زیرا ممکن است در یک زمان باشد و در زمان دیگر نه. از نظر تری ایگلتون، ژیژک بیشتر یک پدیده است تا یک فیلسوف...روز به روز بر جماعت شیفتگانش افزوده میشود. او نامتعارف، تحریک کننده و سرگرم کننده است. هم چنین مینویسد: نزد بدیو زندگی خوب، اخلاقی و سیاسی در پیوند استوار با “رخداد” است که به نحوی پیش بینی ناپذیر در صحنه تاریخی نمایان می شود، رخدادی که بسیاری ازویژگی های واقعیت انسان را دگرگون میکند ومردان و زنانی را که متعهد به آن ماندند یکسره از نو میسازند...