داستان های این مجموعه ترکیبی هستند از داستان کوتاه، نمایش و تصویر و شرح حال نویسنده ای که نمی داند با داستان ها و ایده هایش چکار کند: «داستان بلند و قصه های کوتاه» خیلی ساده با یک زنگ تلفن شروع می شود، با یک مکالمه تلفنی بین یک نویسنده و خواننده ناشناس آثارش... . اتفاق ممنوع نیست نوعی طنز فانتزی است که داستان بر آن غلبه کرده و خواننده ناشناس این داستان ها به نویسنده در بازخوانی این آثار کمک می کند ولی به تدریج به این باور می رسد که خالق اصلی این نوشته ها او نیست: «ابلیس با اوقاتی تلخ یادداشت خودکشی فرزندش را مچاله کرد و به او خیره شد که ساکت و آرام روی تختش نشسته بود. نیمه شب بود که خبر دادند فرزندش قصد داشته با ریختن یک پارچ آب روی سرش خودش را برای همیشه خاموش کند. خیلی زود او را به بیمارستان مرکزی دوزخ رسانده بودند. هر چند که حتی اگر هم این کار را نمی کردند، صدمه چندانی نمی دید. او از بهترین گلوله آتش دوزخ ضد آب خلق شده بود. از صدای ضجه قربانیان و غلغل دیگ های قیر که بگذریم، سکوت آزاردهنده ای در بیمارستان حکم فرما بود. با این که جمعی از بهترین روانکاوان و روانشناسان جهان هستی در دوزخ حاضر بودند، ابلیس احساس کرد بهتر است شخصا با فرزندش صحبت کند. به او گفت: حقیقتش رو بخوای من جدا نمی دونم تکلیفم با فرزند ناخلفی مثل تو چیه... تو جدا مایه شرم خانواده شیاطین دوزخی... منو بگو که دلم خوش بود تو عصر جدیدی رو در امپراتوری جهنم رقم می زنی...»