در این کتاب نویسنده استدلال می کند که فرهنگ - به مثابۀ یک امر مستقل – می تواند به عنوان نیروی محرکه ای قوی برای توسعه پایدار عمل کند و در عرصه های مختلف نوآوری ها را توسعه دهد. استفاده از لفظ «می تواند» به این معنی است که فرهنگ «الزاما قرار نیست که نیرو محرکه توسعه پایدار باشد. شاید فرهنگ هایی از جمله اشکال نوآورانه آن در جهت توسعه پایدار نباشند. مطمئنا فرهنگ های تجاری تر، ظاهری تر و حتی مخربی وجود دارند که در ترویج توسعه پایدار نقش عمده ای ندارند، چه رسد به اینکه فرآیندی را برای احیای جامعه توسعه و بسط دهند. بنابراین سوال اساسی این است: چه نوع فرهنگی شکل خاصی از توسعه را ترسیم می کند؟ به دنبال این سوال، سوالات دیگری نیز مطرح می شود: چه نوع فرهنگی در حال حاضر غالب است؟ در طول چند سال گذشته (بسته به افق زمانی؛ دهه، قرن یا هزاره) فرآیند توسعه با چه مشکلاتی مواجه بوده است و نقش فرهنگ در این تحول چه بوده است؟ «نوآوری فرهنگی» و «نوآوری ها در فرهنگ» کدام یک برای تغییر خط سیر توسعه به سمت آینده مطلوب ارجحیت دارند؟ و درنهایت، فقدان نوع مشخصی از گونه های نوآوری فرهنگی چه پیامدهایی برای یک گذار بزرگ در قرن بیست و یکم خواهند داشت؟