زندگی گاهی یک افسانه است که شایسته پایان خوشی نیز هست. آنسلما شخصیت اصلی کتاب «طوطی» یک معلم بازنشسته ، بیوه ، مسن ، تنها ، سالها محصور شده است - ابتدا توسط شوهرش ، سپس توسط فرزندانش. او در یک غروب گرم تابستانی ، یک طوطی بی پناه را کنار سطل زباله می بیند و تصمیم می گیرد که آن را به خانه ببرد. از آن لحظه همه چیز تغییر می کند: اگر پیش از این طلسم یک جادوگر شیطانی او و جهانش را در یخبندان زندانی کرده بود ، اکنون یخی که در قلبش افتاده بود آب می شود و در حالی که آنسلما از خاطرات غیر منتظره مهمان مراقبت می کند که او تصور می کرد دوباره ظاهر شده است. به لطف طوطی ، انسلما دوباره اراده ای را برای زندگی پیدا می کند. گویا دوباره جهان او را به یاد آورده است. زین پس او مجبور است از خود در برابر سوء استفاده های کسانی که نمی توانند به خاطر بی تفاوتی یا روحیه بدخواهانه شادی خود را تحمل کنند ، دفاع کند.