ماجرای سهروردی باید پیچیده تر از آن باشد که به ظاهر و در آغاز به ذهن خطور میکند.درست است که اتمام «ضلیت با شریعت»در اکثر منابع به سهروردی بسته شده،اما ظاهرا او درگیر ماجراهای سیاسی بوده و خود را بخشنده حکمت در یک نظام سیاسی نوین به امثال ملک ظاهر پسر صلاح الدین ایوبی یا به امثال راشد الدین سنان «پیرمرد کوهستان»می دانسته است. «غلظت جویی»سهروردی را به بیان رمزی کشانید و نیز همین غلظت جویی او را واداشت که به جای بیان دلایل طبیعی خوارق عادات و کرامات چنین کارهایی را از تجربه وقعی موضوع مدرک در عالم خیال بدانند و تجربه اشراقی را تجربه ای واقعی تلقی کند.در سیاست نیز همین غلظت جویی را واداشت که حکیم متاله را خلیفه الله بداند و او را واداشت که حکیم ایزدی و معرفت خاص که فرآیند اشراق است تلقی کند.معرفتی که به حکومت اشراقی به ریاست مدینه در دوره نورانی می انجامد. چنانکه او از کیخسرو به عنوان نمونه کاملی از حکومت حکیمانه عادلانه یاد میکند.پس،وجود حاکم آگاه و دارای صفات بارز،پایه بنیادین آیین سیاسی اشراقی است.چه آنکه «امرالله»از راه الهام به حاکم حکیم می رسد و دارای نشانی میشود که بر حقانیت او دلالت میکند و در عمل،برتری و قهر و غلبه وی را به کرسی می نشاند.