این کتاب می کوشد به ما در شناخت پوپولیسم و مواجهه با آن کمک کند، و قصد دارد از سه طریق چنین کند. نخست، می خواهم توضیح دهم که چه قسم سیاست مداری را می توان پوپولیست دانست. خواهم گفت که شرط لازم ولی نه کافی برای پوپولیست بودن، انتقاد از نخبگان است. در غیر این صورت، هر آن کس که از وضع موجود، مثلا در یونان، ایتالیا یا ایالات متحدۀ امریکا انتقاد کند بنا به تعریف پوپولیست خواهد بود، و هر نظری که نسبت به سیریزا، جنبش طغیان گر پنج ستارۀ بپه گریلّو یا سندرز داشته باشیم، سخت می توان منکر شد که حملات آن ها به نخبگان اغلب توجیه پذیر است. همچنین، اگر انتقاد از نخبگان موجود تنها شرط پوپولیست بودن باشد، همۀ نامزدهای ریاست جمهوری ایالات متحده پوپولیست خواهند بود، زیرا هرچه باشد همۀ آن ها «علیه واشینگتن» به پا خاسته اند. پوپولیست ها، علاوه بر نخبه ستیز بودن، همیشه کثرت ستیز هم هستند. پوپولیست ها ادعا می کنند که آن ها، و فقط آن ها، نمایندۀ مردم هستند. مثلا رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه، را در نظر بگیرید که در کنگرۀ حزبش در مخالفت با منتقدان پرشمار داخلی اش گفته بود «ما مردم هستیم. شما که هستید؟» شکی نیست که او می داند مخالفانش هم ترک هستند. ادعای نمایندگی انحصاری ادعایی تجربی نیست، بلکه همیشه به نحوی آشکار ادعایی اخلاقی است. پوپولیست ها در جریان انتخابات رقبای سیاسی شان را در زمرۀ نخبگان فاسد بی اخلاق تصویر می کنند و وقتی قدرت را به دست آوردند، هیچ اپوزیسیونی را مشروع نمی دانند. منطق پوپولیست ها تلویحا به این معنا هم هست که هر آنکه هوادار احزاب پوپولیست نیست، به راستی به مردم تعلق ندارد ــــ مردمی که همواره برحق و به لحاظ اخلاقی بی غش تعریف می شود. به بیان ساده، پوپولیست ها ادعا نمی کنند که «ما نود و نه درصد هستیم.»، بلکه تلویحا می گویند که «ما صد درصد هستیم.»