روایتی رمان مانند از بودایجی اوغلوی روانپزشک. او یک دختر ساکت و ساکت است که اصلا سعی نمی کند زیبا باشد. همانطور که او سکوت می کند، داستان های فراموش شده ای که درمانگر از بخش های خصوصی تاریخ می یابد، سرازیر می شوند. رمز و راز فرعون جوان توت عنخ آمون، تحلیل قدرت در شخصیت هیتلر و فروید. روابط عاشقانه زنان متاهل در قرن هجدهم که آن را "هنر نجوا" نامیدند. سرنوشت طلسمانه تزارینا کاترین، با لباسشویی و حضور فاحشه شروع می شود. داستان زندگی غم انگیز اوا پرون و پرنسس سوریا و بسیاری دیگر. سپس سکوت شکسته می شود. داستان دختر شروع می شود. چنان داستانی است که با درد و وحشت و غمش همه چیز را تحت الشعاع قرار می دهد. دختر جوان زشت با آشکار شدن به یک شاهزاده خانم زیبا تبدیل می شود. داستان موفقیتی که در جایی ظاهر می شود که عصای جادویی روانکاوی لمس می شود. در ابتدای کتاب آمده است: " دیشب برف شروع به باریدن کرد دانه های برف که باد آنها را به این سو و آن سو میبرد با سرعت از جلوی پنجره میگذرند از بچگی این منظره را خیلی دوست داشتم برف حس عجیبی در انسان بر می انگیزد هم گذشته آنجاست و هم آینده... به اندازه طعم خوش زندگی این سفیدی یادآور سردی مرگ نیز هست. انسان خواه طعم شیرین زندگی و خواه تنهایی را هنگام نگریستن به آن حس میکند. در کودکی چیزهایی که میدیدم معنای متفاوتی داشتند و اکنون معنای عجیب تری!"