قبل از ظهر سومین روز از مهرماه 1391 به محل کارم آمد. پیش از آن او را ندیده بودم و نمی شناختم. او نشست و قبل از خوردن چای، حرف دلش را زد: «دنبال کسی می گشتم خاطراتم را بنویسد؛ اما دلم می خواهد شما این کار را بکنید.» علاقه، صراحت و سادگی او مرا بر آن داشت پاسخ مثبت به درخواستش بدهم. قرار گذاشتیم و در روزهای بعد او را بیشتر شناختم؛ کلام اله اکبرزاده چهارمین فرزند مرحوم کریم اکبرزاده، متولد هفتم اسفند 1345 در روستای نیار از توابع اردبیل. او در 15 سالگی به جبهه رفته بود و حالا کارمند شهرداری و پدر سه دختر بود. مصاحبه هایم با او تا عصر آخرین روزهای زمستان آن سال ادامه یافت و اکبرزاده از خانواده، انقلاب، روزها و ماه های حضورش در جنگ تحمیلی حرف زد؛ آن گونه که نه سرما را حس کردیم و نه گذر زمان را. اکبرزاده به سوال های لازم برای رسیدن به جزئیات و دقت بیشتر در صحت وقایع پاسخ داد و برای شکل گرفتن «سربازان نیار» 77 ساعت حرف زد. حین مصاحبه نام همرزمان زادگاهش را یادداشت کردم و پس از تدوین اولیه، به سراغشان رفتم. از آن ها بابت اطلاعاتی که در اختیارم گذاشتند، سپاسگزارم.