هدف نویسنده در این کتاب، بازگرداندن بدن به مرکز ثقل توجه جامعهشناختی از طریق ارایۀ یک «جامعهشناسی تمامعیار جسمانی» است. نگرههای تحلیلی اصلی، عبارتاند از چهارچوبی موسوم به «واقعگرایی جسمانی» و نیز مفهوم «طرحواره بدنی». نویسنده طی فصول مختلف کتاب، و برای رسیدن به فرجام نهایی، به ترتیب از چندین مرحله عبور میکند: نخست، فراروی از دیدگاههای غالب طبیعتگرایانه و ساختنگرای اجتماعی؛ دوم، ارایه مفهوم «برآینده» یا «نوظهور»؛ سوم، طرح مفهومی بدن همچون پروژه، رژیم، و نقاب؛ و چهارم، تبیین طرحواره بدنی که شالودهای برای خویشتنیابی تنانه فراهم میآورد. رویکردهای طبیعتگرایانه، پای بدن گوشتین و کالبدیت بدن را به عرصه تحلیل میکشانند؛ لیکن در خوشبینانهترین حالت پروژههایی برای نابرابری و تبعیض هستند. ساختنگرایی اجتماعی، عبارت است از اصطلاحی عام برای اطلاق آن دیدگاههایی که معتقداند بدن توسط جامعه شکل میگیرد، محدود میشود و حتی ابداع میگردد. ساختنگراهای اجتماعی، با نگرههای طبیعتگرای بدن زیستی مخالفت میورزند و استدلال میآورند که معانی منتسب به بدنها، فرآوردههایی اجتماعیاند. از این جهت، بدنْ تماما توسط گفتمان بنا میشود. برآیندهبودن، به معنای آن است که بدن یک پدیده چندبعدی و کاهشناپذیر به فیزیولوژی یا جامعه بوده و از سامانی سوای آنچه در جهان فیزیکی شاهدش هستیم برخوردار است؛ از حیث کارکردی به جهان فیزیکی وابسته است لیکن در کشاکش شراکت در جهان و تعاملات اجتماعی، متعین میگردد. برآیندهبودن، منجر به فراهمآوردن شرایطی برای دخالت فعال و کنشورزی سوژه بدنمند در جهان و تفسیر جهان از سوی او میشود؛ پدیدهای که به «عاملیت زیستی» موسوم است؛ مجموعهای از روالهای جسمانی و بازاندیشانه که به تعادل میان درون بدن و محیط پیرامونیاش مدد میرسانند. انگاره پروژه بدنی از منظر نویسنده، بسط مفهوم سازماندهی بازاندیشانه خویشتن از جامعهشناس انگلیسی آنتونی گیدنز، و نیز تبعات غیرعقلایی کنش، متعلق به جامعهشناس آلمانی ماکس وبر است. پروژه بدنی یعنی مداخله هدفمند و بخردانه در بدن در عصری که سرشت اساسیاش عبارت است از کنترل فناورانه شدید و مصرفگرایی بیمحابا. رژیمهای بدنی، مشابه نظمهای گفتمانی یا همان ساختارهای انضباطبخش بدنی هستند. این رژیمها طی یک دوره طولانیمدت، فرهنگ تنانه جامعه یا به تعبیری، واژگان مشترک قاموس بدن را شکل میدهند. پنداره بدن چونان نقاب، بدین معناست که چگونه کیفیات متغیر و ناروشن تجسم بهویژه ظاهر افراد، آنها را قادر میسازند تا از خود تأثیراتی ویژه روی مخاطبانی خاص «ساطع نمایند». سرمنشاء طرحواره بدنی دو چیز است: نخست، الگومندی جسمانی-حرکتی بدن، که تا حدودی به ریختشناسی فیزکی بدن مرتبط بوده و عبارت است از تجربه ما از هماهنگی بدنیمان که نهایتا منجر به بروز کنش از سوی ما خواهد شد. دومین منشاء طرحواره بدنی، محیط اجتماعی است؛ بدین معنی که تجربه و تصویری که از بدنمان داریم نشاتگرفته از محیط اجتماعی است. نظریۀ واقعگرایی جسمانیْ هم بر نقشآفرینی نیروهای اجتماعی تاکید دارد و هم بر توان میانجیگری حسها، حسانیتها، عواطف، فرایندهای عصبشناختی ماهیچهای و فیزیولوژیکی. خواندن این کتاب، آنچنانکه نویسنده خود در پیشگفتاری بر ترجمۀ فارسی نیز بدان اشاره کرده، در روزگاری که همهگیری کرونا، به ما یادآور شده که سوژههای بدنمند و بههم وابستهای هستیم، ضروری بوده؛ و دستور کار نوینی برای مطالعات بدن و فهم چشماندازهای تنانه در عصرکنونی فراهم میآورد.