دوبلین عزیز ادبیات، این شهر اعجازهای بیامان ادبیات مدرن، شهری که به تنهایی بار سنگین هستی نویسندهبودن را بهدوش کشیده و بهسان زهدانی که فرزندان درخشان بسیاری را به جهان تقدیم کرده ولی هیچکدام را نزد خودش نگاه نداشته است! چگونه شهریست این جغرافیای شهره به «برکهی سیاه» که برابر رود لیفی ایستاد و از میان اجتماع وایکینگها، نورمنها و آنگلوساکسونها، ارمغانش برای تاریخ بشر، اذهان درخشانی بود که ادبیات و ادیببودن را معنایی دیگر دادند. از برام استوکر و جانات سوییفت و جورج برنارد شاو تا ویلیام باتلر ییتس و اسکار وایلد همه از دل گذرگاههای شهری بیرون آمدند که همچون بزرگترین مدرسهی ادبی جهان، نوابغ را به ما ارزانی داشته است. حکایت جیمز جویس و ساموئل بکت اما چیز دیگریست! این دو شورشی آرمانخواه که نه فقط ادبیات مدرن که همهی هنر، فلسفه و در کلیتی عظیمتر، جهان مدرن را زیر تأثیرشان حبس کردند، هردو زاده و رشدیافته در دوبلین بودند ولی تبعید ابدی از دوبلین را برگزیدند. حال تصور کنید یک اسپانیایی در کسوت ناشری پیرانهسر، واله و شیدا و ناامید، پا به دوبلین گذاشته، شاید سوسوی نوری برای نجات ادبیات در هنگامهی مرگ همهی معناها و ارزشها بیابد! کتاب «سوگواری در دوبلین» ماجرای حضور ساموئل ریبا در دوبلین است که عشقش به ساموئل بکت، سفری اولیسوار را موجب میشود که سوگ فقدان ادبیات در جهان را تصویر میکند! سوگواری در دوبلین، سوگنوشت «انریکه بیلا ماتاس» است که رویایی در سر دارد، برای بازیابی جهان ازدسترفته و نومید، شاید که از مسیر بکت و جویس، بتوان خودنوشتن را بازآفرینی کرد، در زمانهی هیاهوهای بسیار برای هیچ!