کتاب حاضر، خاطرات روزهای سادگی و نیالودگی سید سعید موسوی است که با زبان ساده و انسجام یافته نوشته شده است. کتاب در 155 صفحه و یک اشاره و چندین قطعه عکس، ما را به روزهای دور میبرد که برای اولین بار فضای شهر شکسته میشود و صدای شکستن شیشهها و آدمهای شهر بندری زیبا با نخلهای سرکشش، موسوی هفده ساله را شکستهتر از شیشههای شهرش میکند. خرمشهر نخستین بار پای بمبها و خمپارههای عراقی را بر سنگ فرش آرامشش احساس میکند. شهر بندری زیبا با سوتهای کشتیهایش که آرامش را در شهر اعلام میکرد. موسوی با خانوادهاش دل در گرو شهرش دارد و دفاع از آن را واجب میداند. مهاجرت میکند، خانوادهاش را جابهجا میکند، شهر به شهر میرود، دوباره به خرمشهر بر میگردد. روزهای پرالتهاب 58 است و مردم لبریز از شادی و غرور پیروزی که اهریمن دامن کشان وطن را ترک میکند و اهریمنزادگان پردامن به جنوب وطن لشکر میکشد تا نهال نو بر کشیده انقلاب را شاخه بشکند و یا از ریشه در آورد. سعید موسوی در پشت دیوارهای شهر، دوربینوار لحظههای این سالها را ضبط میکند و چشم دیدهایش را از شهر تهران و سایر شهرستانها با ظرافت خاصی تحریر میکند. پشت دیوارهای شهر زندگی را نقاشی میکند که آبهایش میسوزد و آسمانش زخمی است. پنجره و پردههای هم در شهر نمانده است تا وی از پشت آن به زیبا شهرش بنگرد، به ناچار از پشت دیوارهای شهر به آن مینگرد. در این نقاشی، جادههای غربت و هراس دوری از خرمشهر انتهایی ندارد. امروز موسوی چهل ساله است، اما چشم دید او از خرمشهر زخمی و خرمشهر امروز دیدنی و شنیدنی است.