باز هم سلینجر و خانواده ی داستانهایش خانواده ی گلس . این نسخه ای از کتاب شامل سه بخش است . یک "تیرهای سقف را بالا بگذارید،نجاران" که داستان مربوط به زمان ازدواج پسر بزرگ خانواده سیمور گلس است که از زبان بادی گلس روایت می شود . مراسمی که در سال 1942 سال نفرت انگیز 1942 به دلایلی نا معلومی از سوی داماد به هم می خورد . اتفاقی که خیلی هم بد جلوه نمی کند ، حداقل برای خواننده داستان ، چرا که در اصل بادی (خواننده) فقط پنج دقیقه در مراسم است و باقی را یا در راه رفتن به میهمانی یا با تعدادی از میهمانان در ماشین و یا با همان میهمان ها در آپارتمان خودش و سیمور است . مثل همه ی داستانهای سلینجر اتفاقات خیلی ساده و روزمره ای که روایت می شوند ولی حوصله خواننده را سر نمی برند . قسمت دوم داستان دیگری است با عنوان "سیمور : پیشگفتار " که باز هم بادی آن را می نویسد . سالها از قضیه خود کشی سیمور در 1948 می گذرد و بادی نشسته است و سعی می کند خاطراتش را به یاد بیاورد و در همین حال طوری این کار را بکند که شما را با سیمور به خوبی آشنا کند . داستان پر است از پرانتزهای وقت و بی وقت (یعنی باید هر لحظه انتظار یک پرانتز را وسط جمله داشته باشید) . در واقع حالتی از درگیری های عصبی و توضیح های بی پایان را در این قسمت مشاهده می کنید . به هر حال او سالهاست که داغدار است ، خواهش می کنم اندکی درکش کنید .