داستان «جادوگری کار آدم های بزدل نیست» در یک گلفروشی میگذرد. گربهای به اسم نلسون، طوطیای به اسم لیدی مدونا و صاحب گلفروشی یعنی خاله ابیگیل در آنجا با هم زندگی میکنند. دختربچهای به اسم ویولت هم هفتهای دو بار به گلفروشی سر میزند. راستش ویولت سالها پیش پدر و مادرش را از دست داده و دو نفر سرپرستی او را قبول کردهاند. دو نفری که ویولت آنها را عمو نیک و عمه یونه صدا میزند. ویولت هر دو آنها را خیلی دوست دارد و از بودن در کنارشان لذت میبرد. اخیرا اتفاق جدیدی افتاده است. عمو نیک کارش را از دست داده و ادارهی امور کودکان متوجه این مسئله شده است. بنابراین خانم بیتل را برای تحقیق میفرستند تا بدانند اوضاع و احوال ویولت چطور پیش میرود. عمه یونه کمی نگران است و نگرانیهایش هم بهجاست چون بر اساس آن تحقیق ویولت باید به اداره تحویل داده شود. اما از نظر ویولت ماجرا کمی مشکوک است. او و دوستهایش یک جا نمینشینند و کوتاه نمیآیند. فکری به سرشان زده. آیا بالاخره ویولت موفق میشود پیش کسانی که دوست دارد، بماند؟