آیا شما تاکنون تجربه زندگی پس از مرگ یکی از عزیزانتان را داشتهاید؟ روزهای سختی که سپری نمیشوند… رمان «با مرگ من زندگی کن» روایتی از همین موضوع که همه ما دیر یا زود دچار آن میشویم. این کتاب، زندگی پدر و مادری را روایت میکند که به یکباره پسر ۲۱ ساله خود را از دست میدهند. داستان از زبان پسر، که حالا دیگر نیست، روایت میشود. تحمل این درد سخت است آن هم درست زمانی که همه چیز خوب و آرام بوده و آنها احساس خوشبختی میکردند. بعد از این اتفاق، هیچ چیز آنها را تسکین نمیدهد، نه برگزاری مراسم تدفین باشکوه، نه مرور خاطرات شیرین، نه گذر زمان و نه حتی تسلیتهایی که دوستان و آشنایان برایشان دارند. تا اینکه یک اتفاق زندگی آنها را متحول میکند. نویسنده این کتاب، میشل رستن، وقتی به یکباره پسرش را از دست داد، درگیر عمیقترین تکانههای روحی شد. دیگر هیچ چیز رستن و همسرش را تسلی نداد، حتی نمایشهایی که روی صحنه میبردند! او دیگر نتوانست به زندگی بازگردد تا اینکه حدودا شش ماه بعد از این اتفاق تلخ، شروع به نوشتن این رمان میکند. او در حین نوشتن این کتاب، خودش به این واقعیت رسید که با دردناکترین دردها هم میشود زندگی کرد بدون آنکه آدمی ناله کند یا برای بدبختیهای دنیا، ترحم بطلبد. منتها به قول خود رستن، هر کسی باید خودش راه آرام شدنش را پیدا کند.