لودویک یوزف یوهان ویتگنشتاین (1889-1951 م) اتریشی یکی از بانیان و پیشتازان متنفذ عرصۀ فلسفۀ تحلیلی در قرن بیستم است. اظهار آرای بدیع و انقلابی از سوی او سبب شد تا مورد توجه متفکران این قرن قرار بگیرد، زیرا وی توجه فلسفه را از فاعل شناسا به جانب "زبان"، که تا آن دوران مفعول مانده بود، منعطف ساخت؛ زبانی که حاکی ازشکلیافتگی اندیشه است. به تعبیر دیگر، ویتگنشتاین بار دیگر به تعریف ارسطو از انسان تحقق بخشید و این بار نطق را به معنای سخن گفتن و زبان، محور و موضوع اصلی فلسفه قرار داد. در حوزۀ دین نیز، آرای دینی ویتگنشتاین بر اندیشۀ دینی و فلسفۀ دین نیمۀ دوم قرن بیستم تاثیر فراوان گذاشته است. به ویژه که فلسفۀ دین یکی از خلاقترین و پویاترین شاخههای فلسفه در قرن بیستم است. این شاخه از فلسفه توجه بسیاری از فلاسفۀ معاصر با گرایشهای گوناگون را به خود معطوف داشته است. از جملۀ این گرایشها میتوان از گرایش سنت تحلیلی نام برد. در این سنت گروهی برآنند که گزارههای دینی، بیمعنا هستند. چنین طرز تفکری به پوزیتیویستهای منطقی تعلق دارد. ویتگنشتاین نیز به چنین اعتقادی دلبستگی دارد. گروه دیگری به گرامر یا منطق بازیهای زبانی دینی اعتقاد دارند و بر این باورند که بازی زبانی دینی بر اساس قواعد خاصی صورت میپذیرد و از فلسفه میخواهند که تنوع بیپایان بازیهای زبانی را پاس دارد. این گروه نیز تحت تاثیر اندیشههای دینی ویتگنشتاین قرار دارند. نکتۀ دیگری که در ارتباط با آرای دینی ویتگنشتاین مطرح است آن است که این آرا بسیار تفسیرپذیر هستند، همین ویژگی دستیابی به اعتقادات دینی وی را بسیار دشوار کرده است. در کتاب حاضر تلاش شده است تا کلیۀ موضوعاتی را که ویتگنشتاین در سراسر زندگی خود دربارۀ دین و اندیشۀ دینی گفته یا نوشته است، با اهمیت مساوی بررسی گردد و با توجه به اظهارات او، از آنها نتیجهگیری عمل آید. فرضیۀ نگارنده این است که طرح بحث دین و باورهای دینی برای ویتگنشتاین اهمیت اساسی دارد.